به کجا رفته ایم که خبری نیست ز ما
در این متروکه پر هیاهو اثری نیست ز ما
همه خاک وطن را هنر بود و گوهری
چه ارزیم؟ نه گوهر و نه هنری نیست ز ما
درخت بی برگ چون بهار بیند بار آورد
از چوب تر کمتریم؟ که ثمری نیست ز ما
نه در بهار نه در خزانیم، گمشدگان در زمانیم
تیری گریخته از کمانیم و خطری نیست زما
کس به ما چه اندیشد؟ از ما ز چه ترسد
هزارانیم و سوی فهم گذری نیست زما
مهدی قشمی