سعید ترینِ مردمم ا گر

صبر کنم بپای تو
که نرم کنم طلای تو

عشوه کنی اگر تو باز
غرقه در ابتلای تو

معجزه ای ز خالقت
نرگس پر جلای تو

نفیسه گنجِ این جهان
هدیه کنم به پای تو

کوکب و لاله سر بزیر
زشوکت و صفای تو

قارون غبطه می خورد
زمکنت و غنای تو

ماه چه می‌کند اگر
ببیند آن جلای تو

خور طلوع نمی کند
مگر به روشنای تو

سعید ترینِ مردمم ا گر
شانه ام و همای تو

نادره کبگ روزگار
رقصِ خوش ِ پرایِ تو

آتش انتظارِ دل
عطر خوش ِ لقایِ تو

مسعود پوررنجبر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد