به کمانی که در ابروی تو تیر انداز است

به کمانی که در ابروی تو تیر انداز است
دل من زخمی آن زخمه ی خونین ساز است

لب شاه توت تو شاه غزلیات شد و
مرغ هر بیت من از عشق تو در اواز است

به کیان کلماتت ، به صدای سخن ات
صدف گوش مرا در محبت راز است

شب که بازوی بلا بالش خواب سر ماست
باغ آغوش تو بر روی رقیبم باز است

سوختم باز ازین فکر که بر شاخه ی غیر
قمری قلب تو در چهچه و پرواز است

آه و نفرین به لبی که به لبانت لب زد
اه و نفرین به خیالم که خیال پرداز است

مال من نیست کسی که همه اش مال منست
وه از این بخت که بد تازد و یکه تاز است

می پزد نان نیازم به تنور تن تو
گوییا دست نوازشگر تو خباز است

به بنانی که تو در حنجره داری سوگند
که مرا با تو فقط، تار نفس شهناز است

نرو از پیش من ای پیشه ی من سیر سلوک
که مرا عشق به عیسایی تو اعجاز است

نفسم بند نفس های تو و بنده ی مهر
هر دمم دم به تمنای تو در ابراز است


الهام امریاس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد