نام نو ماند و ورد زبانی که داشتم
یاد تو ماند و نام و نشانی که داشتم
ماناتر از همیشه در آغوش حسرتم
عطر تو ماند و وهم و گمانی که داشتم
در دست های خالی من از قمار عشق
برگ تو ماند و بیم خزانی که داشتم
زاینده رود غرق تمنای چشم من...
پای تو ماند و نقش جهانی که داشتم
قسمت نشد که کعبه آمال هم شویم
شوق تو ماند و راز نهانی که داشت
رفتی و بین این همه راز نگفته ام
داغ تو ماند و سختی جانی که داشتم
از کوچه های دنج خیابان لعنتی
درد تو ماند و اسم مکانی که داشتم
از آن همه طراوت زنبق برای من
موی تو ماند و شانه زمانی که داشتم
علی معصومی