حال بگو کجائی عشقم

تارک دنیاشده ام
درچشمانم خشک شده
اشک هایم

بساط پهن کرده
عشق
انتظارمی کشد

دلم ماندنی نیست
جاده ها
یکطرفه

درمانده شدند
چرخه های زندگی
ازنکرار بی رویه

شعله ور بود ؛
در عذابی
که عسل می نوشید

جان می دهد ؛
دخترم ،
به تن خسته ام

تگرگ زد
باغچه ای که
عشق جاری بود

درباران نگاهت
ازچشمانم
اشک می چکد .

پای سفره ی تنهایی
نیست برای من
اشتهایی

یخ می زنم
دربرودت آغوشت
در تابستان گرم

تلخی چای سرد شده
مزه مزه می کند ،
هجرانت را.

تشنه ی عشق توام ؛
یخ زدم ،
در زمستانی سرد .

عقربه ی جهت نما
به مشامم می رساند
عطر تورا

عقربه ی جهت نما
مسیر بهشت را
به آغوش توختم می کند

قامت تورامی ستایم
ایستاده
به وقت نماز


رنجیده ام
ازفرش پلاسیده ی خانه
درزیر قدمهایم

باران باش  
مپرس  
از ظرفهای خالی

اشکهایم    
چون رود جاری شده اند
درفراق تو

سیاه شده اند ابرها   
درغرش رعدوبرق  
ازمسافتی دور

خاک خورده انتظار  
چشم می دوزد
در  دل جاده

خطی برچشمانت
کشیده ام بر روی کاغذی سپید
ازجنس غم

هوای عاشقی
به سرم می زند  
در حرارت تنت

هجوم تگرگ وسیلاب
یادآور دردهای ناگفته بود
درچرخه ی فقر زندگی

درنوشتن یک غزل
 تیغ می زند
خوشنویس حباب مرکب را

بال می سوزانند  
پروانه ها
درطواف گل

قلبم
ساعت منظمی ست
درگرمای آغوشت

آرزوی گلستان
شکوفایی گل هابود
بدست گل کار

قصه می خواند
مادر
ازلبخندهای فرزندش  درکهنسالی

روح پرکشیده   
کمی آهسته تر   
گربروی می میرم


زمان درحال گذر
جغرافیا مهمه
حال بگو کجائی عشقم

سیدحسن نبی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد