ای کرده فراموشم، از یاد نخواهی رفت
در سینه به جا ماندی بر باد نخواهی رفت
پیچیده به پای تو صد رشته مشتاقی
ای زلف رها در باد آزاد نخواهی رفت
گفتی که فنا کردی ما را به غمت اما
از دام بلا جوی صیاد نخواهی رفت
تو جوهره ی عشقی سرچشمه امیدی
از خاطر شیرین و فرهاد نخواهی رفت
در پرده ی هر آوا صد ساز همایونی
از مایه ی غمگین اوراد نخواهی رفت
ای تاک رها گشته در ساحت سرمستی
تا دامنه ی جور و بغداد نخواهی رفت
چون ابر پر از باران لبریز بهارانی
از خاطره سرو و شمشاد نخواهی رفت
با زمزمه شادی در دامنه ی هستی
از ناله خاموش و فریاد نخواهی رفت
علی معصومی