باتو گفتم از هجر رخت هر شب اندر خونمعاشقم بر تو و این راز هویداست ز رخ گلگونمسالیست که اندر تب عشق تو من می سوزمباز آ به برم ،تا که ببینی زغمت من چونمشعله ملکی