قصه ام را در هوایی از پریشانی بخوان
ماجرائی غرقِ در تقویم حیرانی بخوان
مثل بادی سر بدوش کوه و صحرایی اگر
هرکجا رفتی برای هر که میدانی بخوان
لا به لای کاروان های پر از اندوه و آه
با نوای خسته و آرام و پنهانی بخوان
پا به پای هر نفس خونجگر پاشیده ام
شروه هایم را به آئین خراسانی بخوان
عابری جامانده در پسکوچه های غربتم
گفتگوهای مرا در هر خیابانی بخوان
تا نخیزد شعله از پروانه های تشنگی
عطر گل های مرا با ابر بارانی بخوان
کوهی از صبرم ولی نام و نشانم را نپرس
مقصدم را در میان بیت پایانی بخوان...
جان فدای هر که دارد همت از آزادگی
صحبتم را از لب شاه شهیدانی بخوان
علی معصومی