جایی راکه من سرگشته‌ام گردشگاه درنا است

جایی راکه من سرگشته‌ام گردشگاه درنا است
اسمی راکه من دل بسته‌ام منزلگاه برنا است

پیچیده است بوی درختان تنومند سبز عشق
در پارکی نشسته‌ام که او را هم در سکنا است

طبعی را که شعرم همرنگ وجودم گشته نیک
می بوسم از زیر پاهایش که نقش رویا است

تاریک میشود هوا ودنبال پروین هم گشته ام
خوشه های دلش رابچینم که جایش زیبا است

باشاعری هم کیش شدی و ولکن ماجرا نیست
مجنون را هم ستایشگر و لیلی را شیدا است

با ادب باش وقدم روی چشمانم نه دراین عالم
در این عالم بعشق تو آسمان را هم غوغا است

قهرت را برای کیست بشکن آن غرورت را لیک
چند روزی زنده باشی که عشقت را سودا است

از حال دلم مپرسی که گناهی کرده باشد افکارت
افکارکهنه ات رابریز به دور که درد دلت آرا است

آمدی و عاشقت هستم و ترک مجنون کرده ای
وای بحال مجنونی که آه دلش هم به بالا است

کاری به کار تو هم ندارم و حلالت کرده ام و نیک
دانسته ای که غم و غصه من هم به افشا است

سنگیست قلبی که بگذار بماند به حالت سنگ
یک روز نرمش خواهی کرد که پیش یکتا است

ترک از روی تو نخواهم کردکه قیامت باقیست
خدا را هم به محکمه کشیدم که تا فردا است

با جعفری عهدی بسته بودی تو فراموشش مکن
فراموشت نخواهد کرد روزی را هم که پیدااست

علی جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد