قایق عشقم... به گِل نشست

میان دلت...
لنگر انداختم
قایق عشق...
به مردابم کشاند

به گُل ننشست...
دلی که غنچه بود
وا نشد، نشکفت و.....
سرخ وارگی را...
فراموش کرد

قایق عشقم...
به گِل نشست
واژگونش کردند و
آفتاب داغ....
تنش را سوزاند

پوسید تا هوس...
عشقی دیگر را نکند


حسین یونسی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد