چشم دل باز کن ای رهروِ بیدار، رسید مژدهای نو بَرِ جان، موسمِ دیدار رسید
شهرِ نور است و ضیافت، مَهِ توبه، مَهِ راز ساقیِ عشق، زِ نو با قدحی بار رسید
خیمهها بر دلِ خاکی زِ ملائک زدهاند نفخهای از سوی فردوس، به هر تار رسید
در سحرگاه دعا، در شبِ افطار، امید دل به مهمانیِ حق، با دلی افگار رسید
فرصتی ناب و گوارا، ز کراماتِ خدا بهرِ تطهیرِ دل و جان، مهِ ایثار رسید
نفس را رام کن اینک، زِ هَوَسها بگذر تا به سر منزلِ مقصود، رهِ هموار رسید
سفرهای پهن زِ رحمت، به تمنایِ نیاز هر که با نیتِ خالص، به دَرِ یار رسید
قدر این لحظهی ناب، عاشقان دانید قدر که دگر باره، به ما این مَهِ پُر بار رسید
سمیه بنائیان دستجردی