جام زهر عشق تو را که نوشیدم

جام زهر عشق تو را که نوشیدم
گویی به یک بار سِر همه عالم فهمیدم
همه احساسات سهیدم
ز گرد رنگ ها پیرنگ کشیدم
لیک همی گویی، که چرا خواهمت؟
پرسی که چرا چنین دوست دارمت؟
تو زیستم را زندگی کردی
تو فرودم را فرازاندی ، نور به ژرفای تاریک سرد وجودم تاباندی
تو چون شکوفاندن پژمرده غنچه ای ، لب های خشک مرا خنداندی
گویی روح بر این تن بی جان تنیدی
افسوس که ز زمان من، دمی بیش نخریدی
و با رفتنت بوستان خرم مرا صحرا نمودی
طعم عشق را به من چشاندی و چنین غم انگیز نغمه جدایی بخواندی
در دمی ، کل تلخی جهان به حلقم خوراندی
گویی گرد درد های جهان بر تنم کشاندی
لیک همی گویی، که چرا خواهمت؟
پرسی که چرا چنین دوست دارمت؟
بگویمت ،‌ گر گرد زندگی را درد نهند ، و در دگر طرف دمی زندگی با تو را
خواهم که سرار درد شوم ،‌لیک دگر بار دیدن چشمت را چَشم
که چشم تو بود که یخ تاریک وجودم را نغمه ی زندگی سرود

محمدحسین همایونفر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد