دیوار شب در شهر ما
بالاتر از هر آسمان
مهرن نهان،اخم جهان،بادهای بی امان؛
بر خانه های کوچکِ
در زیر سقف آسمان
اشک های مَرد،فریاد و درد
در گوشه ی دل هایمان
می نشیند،غم های سرد
گریه ی ابر،رنجش و صبر
غرش تنهایی ببر
می شکند صنوبر را برخورد رعد!
سایه ی ماه،روی آبِ سیاهِ
درون چاه،
فرشته ای جان داده است
درون راه،
بال هایش جوری شکسته
که هرکه بیند او را دهانش را ببسته
پس او سالیان سال میان راه نشسته
گل های پژمرده،افکار افسرده
چشمانم خیره به بال های شکسته ی
آن فرشته ی مرده
ابرها می بارند،دردها می نالند
غم ها درون قلب هایمان
همچنان به خود می بالند!..
هرچه باشد؛
دیوارِ بلندِ شب برجا می ماند
ره امیدهای بیجا را می راند..
یگانه امانی