نشست بغض هوس در نگاه سرد

نشست بغض هوس در نگاه سرد
ریخت بذر گناهی، به چشم مرد
گرما گرفته، یـخ به حوض شب
در بهمن سکوت، در انتهای بَرد
دردی فزون گرفته بر دیوار
بر سنگِ عادت‌ات، تا حیا نکرد
در خاکِ بی شمار گام های دور
حس می کنم چکاوک نبرد
گاهی گناه، از روزن دو چشم
ردّ، از قرمزِ آشنای درد
گاهی عبور، از غربتی غریب
تا عزم تو، که سخت بود و مَرد

وحیدى شیرازى

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد