نمی خواهم در تاریکی اتاقم

نمی خواهم در تاریکی اتاقم
با دلی شکسته تنها باشم
نمی توانم از کنار آنچه
مرا آزار می دهد
بی تفاوت بگذرم
سنگ را تحسین می‌کنم
به صبوری بی پایانش
در تنهایی دقیقه ای
به دنبال خود می‌روم
در تاریکی تصویر رنجی که برده‌ام
به دیوار خاطره هایم می آویزم
دلم می خواهد رها باشم
امید به انتهای روزنهٔ
خوابهایم بسته‌ام
پشت پنجره
عشق آرام به شیشه می‌زند
این صدا در تاریکی
زندگیم رها شده
دلم می خواهد
پرواز کنم
ولی من گمشده ام
در تنهایی و تاریکی
درمیان کاغذ پارههایم
شاید در آغوش یک خاطره...

زهرا نمازخواجو،بیتا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد