ما مردم این کاروانیم
ما بی خبر از نام و نشانیم
ما در قصد مقصد کَن ولی راه..
گویی کم و بیش هیچ ندانیم
شاید که چو مقصد دور باشد
این دل به رهی صبور باشد
مانده دلِ من به یادِ نامش
کَن رفته از این یاد نشانش
هم باز ولی من قلب دارم
پس نقشه به قلب من سپارم
تو باز بده یادِ من عشقم
تا بر رهِ قلب خود سپارم
هلیا فردِطاهری