دوستم دارد و تصمیم نگفتن دارد

دوستم دارد و تصمیم نگفتن دارد
رازهایی به دلش محض نهفتن دارد

وقت دیدار من از پیله به در می آید
شاخه ی یاس لبش میل شکفتن دارد

شب من پر شده از قصه عاشق شدنش
مگر این چشم کمی مهلت خفتن دارد؟

صدف قلب من آبستن دردانه ی عشق
چون نگینی ست که انگیزه سفتن دارد

دوستم دارد و با عشق گلاویز شده
حال قربانی این عشق شنفتن دارد

هر کسی برف به اندازه بامش دارد
برف بر بام دل غمزده رُفتن  دارد

می نشیند که نگاهی به نگاهش پیچد
این چه حالیست که در موقع گفتن دارد

مهساپارسا

خدا بذر تو را در قلب من پاشیدنی خواست

خدا بذر تو را در قلب من پاشیدنی خواست
نهال عشق را درخاک من روئیدنی خواست

تو تصویر مونالیزا درون قابی از نور
چنان زیبا به چشم  عاشق من دیدنی خواست

تو را هم رایحه با عطرهای ناب پاریس
بساط عشق را  بی  بوی تو برچیدنی خواست

خدا باران عشق و برکت و هر آرزو شد
تو را از آسمان آرزو باریدنی خواست

تو تفسیر بلند آیه های عشق بازی
ضریح دست زیبای تو را بوسیدنی خواست

مرا تا امتداد  جاده های رو به خورشید
تو را در آسمان جان من تابیدنی خواست


مهساپارسا

جمعه یعنی یاد تو آتش به جانم می زند

جمعه یعنی یاد تو آتش به جانم می زند
التهابت شعله ای بر استخوانم می زند

جمعه یعنی یک سکوت لعنتی، بی انتها
قفلی هم جنس ترانه بر زبانم می زند

جمعه ها گویی که بم لرزیده باشد  در دلم
لرزه بر احساس بی صبر و امانم می زند

باز می رقصد  غمی در امتداد خواب من
جمعه ها رقاصه ای در بر جهانم می زند

بی فروغت جمعه ها را رو به شب سر می کنم
یک ستاره عاقبت در آسمانم  می زند


مهساپارسا

بگذار جهان دوباره بیدار شود

بگذار جهان دوباره بیدار شود
خشکیده درخت خانه پربار شود

درمان تو را نوشته تنها یاعشق
باعشق زمان دوباره تکرار شود


مهساپارسا

شوقیست نشسته در دلم پنهانی

شوقیست نشسته در دلم پنهانی
آهسته و پیوسته ولی طولانی
یک منظره از شمع و گل و پروانه
با ولوله عشق که خود می دانی

مهساپارسا