شوکرانى راکه تو به دستم دادىبا فراغ خاطر نوشیدم!غرور؛این آخرین بازمانده ى وجودم رابه پایت ذبح کردم؛و آگاهانهبه سیاهچاله هاى تاریک و بى بازگشتِقلبت راهى شدم...--پریساقاسمى