شوکرانى را

شوکرانى را
که تو به دستم دادى
با فراغ خاطر نوشیدم!
غرور؛
این آخرین بازمانده ى وجودم را
به پایت ذبح کردم؛
و آگاهانه
به سیاهچاله هاى تاریک و بى بازگشتِ
قلبت راهى شدم...

-
-
پریساقاسمى

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد