از قاب عکس قدیمی بیرون می آیم
بر سنگ فرش خیابان قدم می نهم
به آن سوی دیوار های گلی باز می گردم
تا از کسالت مردی که زیر سایه ایستاده ست
خالی شوم
از قاب عکس قدیمی بیرون می آید
و در خودش فرار می کند
تا چهره یی که در نامه لای کتابم جا مانده ست
به دیوار های رو به رو بر گردد
علی_عبدالرضایی