شما که دستانتان بوی رُز می دهد
آیا نمی دانستید؟
ما مثل شیشه های سرگردان عطر
خالی هستیم؛
شما که می گفتید
از صدایتان هم ترانه می وزد
چرا نشسته اید بی تفاوت
به سمفونی برگ های خزان
شاید این تلخ ترین اتفاق روزگارمان بود
که در عبور از ساعت های بی قراری
روزی از دنیا خواهیم رفت,
چه کسی می داند
شاید آن دنیا برای خوشبختی ما
بهترین جای امنِ تاریخ باشد!
مرتضی سنجری