رفتی و عطرِ تنت در این حوالی مانده است

رفتی و عطرِ تنت در این حوالی مانده است
از میان خاطراتت هم خیالی مانده است

گفتمت با من بمان مجنون ترین عاشق منم
رفتی و حالا از آن عشقم ملالی مانده است

از هزاران یادگاری با خیالت دلخوشم
در نبودت در سرم فکر محالی مانده است

تو چه کردی با دلم تنها و ویلانم هنوز
از دلِ درگیر من احساس کالی مانده است

ساغرِ خود را شکستم دل بریدم از جهان
از شراب و جام می تنها سفالی مانده است

نیستی کامل نمی گردد دگر اشعار من
در تمام شعرهایم جای خالی مانده است

کاش برگردی ببینی کار و بارِ عشق را
سوختم از دوری ات از من زغالی مانده است

بی تو هیچم ؛ بینوایم در جهانِ لعنتی
در خیالِ باطلم میل وصالی مانده است

نقطه چین! یکبار دیگر می گذارم جای تو
در درونِ خوش خیالم احتمالی مانده است


مهرداد خردمند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد