نقش قیامتی زده نقاش آرزو

نقش قیامتی زده نقاش آرزو
بر عرصه ی دلی و تن صبح پیش رو
طرحی به چهره ی دیوار های شهر
با دستهای دلش می کند رفو
در مسلخ سیاهی و در پای مذبحه
گل می‌شود به ناحق و با چیرگی اطو
ای سایه های کمین در زوال ذوب
ما طالب حکایت و شعریم و گفتگو

حق ناله‌های اناالحق زند ولی
دستی طلب مرا که رساند به پای او
در انتهای فکر سعید است ساغر و
دلخواه و دلبری که بنوشد سبو سبو

سعید آریا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد