تنهااَم وُ با نامههایم فال میگیرم
از یادِ تو بر شانههایم بال میگیرم
یک قطعه میگوید که میآیی به نزدیکم
میگویدَم وصلِ تو را اِمسال میگیرم
آن قطعهی دیگر ولی لج میکند بدجور
از اضطرابِ رفتناَت تبخال میگیرم
در خواب من اَسبِ سپیدی باز میمیرد
امّا از او هم یال وُ هم کوپال میگیرم
از یالِ او شعری برایت تازه میگویم
حالِ تو را از حالتِ بدحال میگیرم
شبْنامهای سمتِ تو میآید به آرامی
با نامهای تازه برایت فال میگیرم,,,
هادی مصدق