تو از کدام قفس عزم سفر کردی
که لرزش بالهایت
دنیای مرا طوفانی کرد؟
پرهایت را کدامین خورشید در آغوش کشید
تا بوی دود
جلا زَنَد
اشک
در دامان چین دارِ چشمانم
افسوس در عالم پرهیز
معجزه هم گاهی عاجز است
ای فرشته ی بال و پر سوخته ی غایب
فصل کوچ تو
چه زود رسید
و من چون مهاجری جا مانده
هر شب پرواز را در خواب میبینم
یاشار اربابی