لرزه ایی افکنده بر بنیان من لبخند تو
قلب من تقدیم عشقت , شاد از این پیوند تو
مثل یک کودک به مهر مادرش چشم انتظار مهر تو
من گرفتارم به عشقت , دیگری دلبند تو
یاد آن چشم خمارت لحظه ای ترکم نکرد
گشته ام در کنج زندان غمت هم بند تو
هم قسم گشتن دو چشمت تا که نابودم کنند
باورم دیگر نباشد دلبرم سوگند تو
من همانم که زعشقت بی سر و سامان شدم
زاده تیرم ولی دلبسته اسفند تو
سهم فرهادت بود سوختن با عشق یار
می پذیرم این غمت از بابت خرسند تو
فرهاد صمدی