می ترسم از این لایق دیدار نباشم
یا اینکه بیائی تو و بیدار نباشم
ترسم رسد آن روز بخواهی به کنارم
باشی تو ولی .. رفته و در کار نباشم
افتاد به لب ها و خَمِ موی تو چَشمَم
بی خود شده ام .. صاحب کردار نباشم
آغوشَت اگر طاقت دوری زِ مَنَش هست
من هیچم اگر دورِ تو بیمار نباشم
من محوِ تواَم ماتِ تواَم .. اَخم کمم کن
باشد که بخواهیمو به اصرار نباشم ..
ای دست قضا از مَنِ بیچاره بپرهیز
من خوارم اگر .. بر سَرِ دیوار نباشم !
شاهین جوانی