تو هر روز لابلای کاج ها

تو هر روز
لابلای کاج ها
با عاشقانه ِ گنجشکی
مرا می خوانی
از پنجره صبحگاهم...

و من هر شب
زیر ِ سایبانی از اوهام
با نم نم باران
تو را می بینم
حوالی چشم هایم ....

میدانی دلتنگم ؛
چو نور خورشید بر بال و پر پرنده ای
آن قدر گرم
که از چشمانم کم کم دور میشوی
به دنبال سایه ای...!؟

نمیدانی پنهانم ؛
چون ترانه ای که با واژه های عشق
بیتاب می کند
دشت ِ سبز بهار را
و من از دلتنگی
با جای خالی تو راه می روم ...!؟


محبوبه برونی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد