جوانی ام،

جوانی ام،
چو خاطره ای
ز پشت شیشه ی نگاه پنجره ی
چِفت بسته،
گذشت!
نیامدی و خیالت
چنان غبار لک شده،
به روی سینه ام،
نشست!
نشست و حسرت دیدارت
به چشم بی اشک شده ام
شکست!...


اعظم حسنی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد