تاکه عطرانه ی ختن شده ای
سوژه ی شعرهای من شده ای
بوی گل می رسد زگیسویت
باغ خوشبوی نسترن شده ای
دوست دارم ادای شیرینت
شاخ قندم! شکرشکن شده ای
رو نگردان زمن تهمتن عشق
آفرینت! که شیرزن شده ای
تا که دیدی فتاده درچاهم،
تاب گیسوت را رسن شده ای
زخم ها خورده ام نگو و نپرس
مرهمی بر غمی کهن شده ای
ابروان را که می دهی بالا
نگرانم نهِ دهن شده ای؟
سر سرباز خود بدامن گیر
بی بی شاه بی وطن شده ای
من رها گشته ام در آغوشت
خانه ی امن جان من شده ای
با تو زیباست زندگانی من
دارمت دوست را شدن شده ای
عباس جفره