از کنارم می گذردعطری پراکنده می شود...حسی آشنا خاطرات سالها پیش را زنده می کندسرما ، تپش رگی در سر ، طراوت یک نگاه ،طعم گس لب ، بخار نفس ها ...و منسالهاست از عطر ها ترسیده ام ...مجتبی فرخی