من همانم که به یک گوشه نگاهت باختم
از ازل با یاد تو هم سوختم هم ساختم
فاتح میدان عقل و عشق بودم من ولی
دیدمت گویی به یک بارِ سپر انداختم
قصد هجرت کردم و با کوله بار یاد تو
خانه ای از رقص موزون نگاهت ساختم
در مسیر دل سپردن صد خطر دیدم ولی
زنده ماندم گرچه من هم خون بها پرداختم
در پس آیینه از جور و جفای روزگار
عاشق دیوانه را حتی خودم نشناختم
فائزه طاهری