با خاطره‌ات زنده‌ام ای آن که نفس را

با خاطره‌ات زنده‌ام ای آن که نفس را
تنها به هوای تو به جان می‌خرمش باز

با آن که مرا سرزنش از کلِّ جهان است
من نازِ تو را یار گران می‌خرمش باز

آری منم آن زبده‌ترین تاجرِ این شهر
فارغ شده از سود و زیان می‌خرمش باز

با آن که دل از حسرتِ دیدارِ تو شد پیر
با دیدنِ روی تو جوان می‌خرمش باز

عمرم به جهان داده‌ام ای کاش ببینم
روزی به بهای تو از آن می‌خرمش باز

مسعود اویسی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد