امشب بنویس قصه ای از زندگیِ من
یک قصه ی بی خاتمه از بندگیِ من
از مهرِ خداو ره لطف و کَرَمِ او
از کاهلی و غفلت و شرمندگیِ من
امشب بنویس یک غزل از چرخشِ دوران
از وسوسه ی زندگی و سادگیِ من
از تلخی دل بستن و از شوق پریدن
ازعشق خدا و دل و دلدادگیِ من
امشب بنویس حکایتی از غُل و زنجیر
ازشکستنِ حصارو آزادگیِ من
من در عطشِ عشق تو بی طاقتم ای دوست
صدقصه شود حکایتِ تشنگیِ من
امشب بنویس ای قلم ازقبله ی معشوق
من زائرِ عشقم، غم آوارگیِ من
عمریست که بی وقفه به دنبالِ تو بودم
یارب بنگر غربت و بی خانگیِ من
عاجز تراز آنم که به دیدار تو آیم
رحمی بکن ای دوست به بیچارگیِ من
معصومه یزدی