شبیه بغضم و خیال می کنم که پس شادم
صدای تیشه شکسته ی خیال فرهادم
گذشته آب از سرم که دل زدم به دریا من
خدای من گواه در گلو شکسته فریادم
نبوده است در سرم مگر هوای تو هرگز
ببین از آسمان آبی تو رفته پهبادم
چرا به تیر غیب می شود چراغ من خاموش
به ادعای باطل رقیب سست بنیادم
صدای من اگر شکسته در گلو نمی خواهم
هوای خرم بهار خنده ات رود از یادم
تو از کنار حرف های من گذشته ای ساده
تو سرخی شکوفه ای مرا ببخش من... بادم
تو رفته ای غروب مانده بغض را نمی دانم
دلم گرفته گریه می کنم تو فکر کن شادم
تو رفته ای سراغ باقرت نمی گیرم؟
شنیده است گوش نانجیب داد و بیدادم
محمد باقر انصاری