تو قصه ها یکی میخواد دوباره شاه پری بشه
می خواد سوار اسب سفید یه مرد آهنی بشه
یه قلب آروم و بی صدا تو سینه اش جا ندارد
می خواد بیاد تو غصه ها قصه ایرونی بشه
می خواد بیاد تو قصه ها شعر تازه بخونه
تو غصه ها زنده بشه یه شعر پنهونی بشه
می خواد چشاش که خیس میشه گریه کنه
دلش میخواد گریه کنه نشون انسونی بشه
نمیدونم چطور میشه وقتی شبا که داغونه
وقتی میاد آروم میشه آروم افیونی بشه
دلش میخواد تا بخونه شاعر خوش زبون بشه
صداش بره تا کهکشان یه مرغ بارونی بشه
من نمیگم همه می گند دریا میگه اونم میگه
اخر شعرش که رسید یه شعر موندنی بشه
سیاوش دریابار