آمدم باز آمدم بانازو غوغایی دگر
جان به قربانت کنم در یک تماشایی دگر
آمدم از راه دوری تا غزل اهدا کنم
باسلام و صد درودم در دو معنایی دگر
هرچه گل برچیده بودم فرش راهت می کنم
باشمیم عطر گل باشم چو رعنایی دگر
بیست شهریورشده گویم برایت باغزل
محو دیدار نگاهت، ماه پیدایی دگر
از دیار تُرکم و با خود صفا آورده ام
چونکه بامعصومه آمد ماه احیایی دگر
نیمه عمرم به شادی درخیالت بوده ام
تارو پودِ مانده ام،گردیده یلدایی دگر
با دل طناز خود،نازم به ناز دوستان
شوق دیدار شما، در دل به فردایی دگر
خاک پاک پایتان باسرمه بر چشمم کنم
قند لبخند شما ، گویم به دنیایی دگر
معصومه حیدرپور