بُعدوزمان منحنی اشغال می کنی
در یک سیاه چاله مرا چال می کنی
یعنی ستاره ای و مرا چرخ می دهی
یعنی که از گرانش من حال می کنی
یعنی فیزیک چشم تو سیال می شود
یعنی مرا به خوی خود اعمال می کنی
یعنی که صوفیم من ودرچرخش وسماع
یعنی تویی که روز مرا سال می کنی
یعنی که عشق در حرکت های دائمی ست
یعنی که قبل و آتی من، حال می کنی
یعنی مرا به قعر سیاچاله برده ای
یعنی که بحث هستنم اجمال می کنی
یعنی که هرچه هست نه این هست ودیگری
نادیده هیچ صورت اَشکال می کنی
یعنی که در موازی دنیای دیگری
بی هیچ علت و العلل اخلال می کنی
یعنی که جبر ذات وجودست و لازم ست
یعنی زبان فرو نکشم، لال می کنی؟
عباس جفره