دیگر از حال منش غمزده هوشیار مپرس
غرق دریا شده ام سرزده هوشیار مپرس
گریه های من از آن دوری رخسار تو بود
رخ مپوشان تو دلا در زده هوشیار مپرس
ساده بودم تو بدان عشق تو یادم دادند
اینهمه هستی من شرمزده هوشیار مپرس
یاد پاییزم و این گردش آبان خوش است
بیستوشش روز مراجمزده هوشیار مپرس
هدیه ای دارم از آن فصل خزان میخواهی
میدهم جان خودم نمزده هوشیار مپرس
جعفری با غم عشق از چه سری میگذرد
در قفس کن تو مرا دمزده هوشیار مپرس
علی جعفری