ای دوریَت حماسه یٍ ویرانگیِ شمع
برگرد به سوگ و ماتمٍ پروانگی شمع
پایان ندارد این همه مِنهای بی امان
ای خطِ بی کرانگی تقسیم شو به جمع
اندوهِ جای خالیَت اوج عظیمت است
از بودنت خبر رسان، بازم نظر به سَمع
ای شادیِ موذ ب کاذب بگو چرا
اینگونه ساده میکنی من را ز گریه منع
جان که را گرفتم و پنهان شدم که تا
اینگونه پای کُشتنم قلب توشد به زَمع
داد از کدام فتنه ها رو به خدا بری
وقتی اثر نمیکند آیین و دین و شرع
باز ا که فصل آمدنت فصل دیگریست
ای دوریت حماسه ی ویرانگی شمع
میلاد چهارمحالی زاده