زیر لب اسم تو را زمزمه میکردم و از قهوه خود نوشیدمبس که دلتنگ شدم ،من از این فاصله چشمان تو را بوسیدمعکس چشمان سیاهت وسط قهوه من حک شده بودمثل آن ماه که خورشید ندیدست و دلش شب شده بودشوکا صبور