پیدا نکنی مرا مگر کنج خرابات
عاری ز تب و وسوسه اینجا همه ساعات
این است که در وادی خمخانه نشینان
چیزی نبود جز طرب و شادی لذات
شادی ننشیند به دل از معرکه ی جنگ
در جنگ نباشد اثری جز غم و هیهات
شاکی شده ام از سخن یاوه شیخان
از اینهمه مزدور و از این مجمع بدذات
صد بار به خود صیحه زدم تا ننشینم
در مجلس وعظ و سخن حضرت آیات
پر کن قدحی را که دهد روح مضاعف
تا کَنده شود از دل ما کینه و آفات
دوران خوشی نیست مگر شادی یاران
این است مرا تحفه ز میخانه و سوغات
پامال نشد روح سعید از طرب امشب
تا منظر او گشته دگرگونی حالات
سعید آریا