با من سخنی بگو
می شنوم راز درون تو
سرنوشت ماهی قرمز تنگ بلور
دیدم که چه کردی
با نهان و درون
آزاد شدی از بند
پرواز کردی از بالای شاخه تنهایی
بر دلم نشستی همچون دانه های شبنم
تو را در خیال داشتم
ظاهر شدی از غایب
بردی آنچه داشتم در کنج دل
میخواهم بخوانم نجوای آشنایی
آواز رهایی
جدا شدن از ساقه جدایی
سبک وزن و مسرور
شاد و شتابان
به سوی پریدن از بیت و مصرع
شعر غزل سرودن
که بالاخره آمد به پیش من
آن فرار کرده از دامن من
سپس تصاحب کنم
آن قلب یار گریز پا را
به همه خواهم گفت
که تو را دوست دارم و بس
حسین رسومی