شور احساسی، ولی در عرش من، جایی نداری همچنان

شور احساسی، ولی در عرش من، جایی نداری همچنان
بنده‌ای تا نفس را، از عشق دوری، زرد و زاری همچنان

هم تو، من داری نمادی از بتی خود، بت‌پرستی بی‌حیا
خانه‌ ویرانی، دلت دریای غمها،بیقراری همچنان

دشمنی در سینه داری،بی‌خبر از خود، تو بی‌مایی چرا
من تو هستم چشم ظاهر را ببندی رستگاری همچنان

دور دل، چندان که من داری غریبی پیش دلبر،خود شکن
جز شکستن، چاره‌ای داری مگر یا در حصاری همچنان

پیش من آ قصه‌ام را گوش کن از هر منی پرهیز کن
تا ببینی زنده‌ای،تابنده‌ای، با اقتداری همچنان

هم مَنَت را می‌کشم هم از لبم شیرین به کامت می‌‌زنم
لامکان را می‌شناسی شک نکن، بین شهریاری همچنان

ناله کم کن لحظه‌ای هم، با سکوتت عشق را دریاب، چون
رنج معنایی ندارد در جهان بی‌‌‌‌من، بهاری همچنان


راضیه بهلولیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد