راست گفتاران جلو دار علومِ عالم اند
در نگاه آینه ، با کافران نا محرم اند
از گرانقدری در این دریا صدف پوشیده اند
در میان آبِ گوهر ، فارغ از بیش و کم اند
چشمِ خود پوشیده می دارند از شرمِ حضور
آفتابِ صبح را در بوستان ، چون شبنم اند
مثل هر سَروی ، بر آنان بی بری ها بار نیست
با وجودِ تنگدستی ، تازه روی و خُرّم اند
رو نمایی چون شود از داغِ عالمسوزِ عشق
فاش خواهد شد که دل ها داغدارِ اعظم اند
مایه ی رشک سلیمان زمان خواهند شد
سر خوشانی که اسیرِ دیو ، مثل خاتم اند
سهم فرزندان شود ، هر چیز می کارد پدر
مثل گندم ، سینه چاک از انفعال آدم اند
بویِ گل با برگِ گل در سایه سارِ بوستان
هم جدا افتاده از یکدیگر و هم با هم اند
جواد مهدی پور