بلوغ حادثه ای ژرف در نگاه تو بود
و پشت پلک شب اعجاز صبحگاه تو بود
سحر به قامت آئینه در سکوتی سبز
همیشه محو تماشای روی ماه تو بود
مرور کرده ام آیات عاشقی ترا
چقدر عاقبت کار دلبخواه تو بود
به اختیار زد آتش نگاه نافذ تو
به جان هرزه گیاهی که سد راه تو بود
شنیدم از نفس گرم مادرت ای مرد
کسی که در همهٔ عمر تکیهگاه تو بود
ــــ ــــ ــــ
که در قنوت شهیدم به مرگ می خندید
و عاشقانه شنیدم به مرگ می خندید
محمد صادق بخشی