فروغ دیگری ار زد دل جوانت را

فروغ دیگری ار زد دل جوانت را
بجوی از من بی دل سروش جانت را

مرا دگر به تمنّای دل مجالی نیست
که سخت خورد دلم سنگِ امتحانت را

در این زمانه کسی را ز عشق آگه کو
غمت فِسرد مرا، مرغِ نغمه خوانت را

مرا امید هزار است و هر هزار تویی
گلِ امید چه شد باغ و بوستانت را

تو را ندیدمُ و در دیده ام تمام تویی
بیار جمله خودت را و گلسِتانت را

کنارِ آب و لب کِشت و دامن صحرا
چه سان روم؟ بده دستان مهربانت را

به سین نام تو سوگند ای ترانه ی دل
سروده ام چه غریبانه داستانت را

خدای را نفسی رحم کن نبینم من
که می برند غریبانه دلستانت را


سروشِ سلجوقی سروین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد