ای آنکه سکوتت از صدا سرشار است
اندر دل تو نگفته ها بسیار است
چون سنگ صبور و محرم رازم بین
با سنگ صبور گفته ها بسیار است
سروشِ سلجوقی سروین
پس از تو ماهِ من دیگر، من از آغاز می ترسم
من از دیدن، شنیدن، عاشقی ای راز، می ترسم
پس از تو سخت می گیرد گذارِ لحظه ها با من
پر و بالم و شکست و بی تو از پرواز می ترسم
پس از تو ماهِ من دیگر من از آغاز می ترسم...
سروشِ سلجوقی سروین
فروغ دیگری ار زد دل جوانت را
بجوی از من بی دل سروش جانت را
مرا دگر به تمنّای دل مجالی نیست
که سخت خورد دلم سنگِ امتحانت را
در این زمانه کسی را ز عشق آگه کو
غمت فِسرد مرا، مرغِ نغمه خوانت را
مرا امید هزار است و هر هزار تویی
گلِ امید چه شد باغ و بوستانت را
تو را ندیدمُ و در دیده ام تمام تویی
بیار جمله خودت را و گلسِتانت را
کنارِ آب و لب کِشت و دامن صحرا
چه سان روم؟ بده دستان مهربانت را
به سین نام تو سوگند ای ترانه ی دل
سروده ام چه غریبانه داستانت را
خدای را نفسی رحم کن نبینم من
که می برند غریبانه دلستانت را
سروشِ سلجوقی سروین
لیلایِ من تنهایی ام را دوست داری؟
یلدایِ بی لیلایی ام را دوست داری؟
از سینِ نامت کوکِ سازم رفت بر شور
لیلایِ من آوای غم را دوست داری؟
ما از تبارِ مردمانِ مهربانیم
دوری چرا؟ دوری ز من را دوست داری؟
از سردیِ تو اشتیاقم می شود کور
ای ماهِ من بی اشتیاقم دوست داری؟
ای بودنت آرامشم ای مهربانم
واگو چرا بر من ستم را دوست داری؟
اعجازِ شیرین، خنده هایت، با دلم کو
یارا مگر اندوه و غم را دوست داری؟
امروز مشتاق تو ام جای تو خالیست
باید بمیرم تا تو من را دوست داری؟
مجنون تر از مجنون منم، لیلاترین تو
فرهاد هم، شیرین شدن را دوست داری؟
عالم نمی ارزد ستم بر یار ای دوست
من دوستت دارم به رسمِ دوست داری
سروشِ سلجوقی سروین
انگار به گوش دل اذان می آید
قد قامتِ یارِ مهربان می آید
یعقوب دلم مژده که یار آمده است
پیراهن یوسفت دوان می آید
سروشِ سلجوقی سروین