دوباره بغض او دیوانه ام کرد

دوباره بغض او دیوانه ام کرد
شراب هجر در پیمانه ام کرد

پناهم داد روی شانه اش وَ
زبان عشق او ویرانه ام کرد

شبی که سوختن در اوج من بود
بدور شمع خود پروانه ام کرد

برای عاشقی در حد اعلی
مرا از خویشتن بیگانه ام کرد

گهی‌نزدیک گه دور از حواشی
به یک جرعه ز می مستانه ام‌کرد

برای ماندنم در پای این عشق
ز راه سوختن دُردانه ام کرد

و این عشق الهی بر سر راه
همیشه راهی میخانه ام کرد

دو صد افسوس از این جای خالی
مرا بی خانه و کاشانه ام کرد

فریما محمودی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد