با تمام غرور زنانه

با تمام غرور زنانه
از دو چشمش شد اشکش روانه

در بغل دارد او قاب عکسی
در سکوت شب سرد ِ خانه

غم زده روی دل چنگ ِ سنگین
می‌گذارد سرش روی شانه


شد هوا سرد و باران ِ نم‌نم
می‌نشیند به جان دانه دانه

اوج درد و غمی در گلویش
در سرش صد هزاران بهانه

با نگاهی به فنجان قهوه
بغض کالی که می‌زد جوانه

خاطراتش ورق خورده در ذهن
گوشه‌ی دنج یک قهوه‌خانه


فریما محمودی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد