چراغ های خیابان

چراغ های خیابان
خط کشی های پر پیچ و تاب
درختان  ترسوی منفرد
ماشین های بیگانه
پرنده های مغرور
قطراتی نشسته بر دیوار وجود
هر کدام صحنه معکوس جهانند
ای شط شیرین فردای من
ای با تو من گشته بسیار در هوای آمیخته به جان و نفس تو

کاش نیاصرم قَدرَت را بداند ...
صدای قدوم پر آوازه ات
هر روز
در مشامم چو روح سنایی
تشنه جرعه ای از آب حیات است
صدای امواج کم تلاطم باد
در گوش ناشنوایان
چو ابری است که هیچ گاه گذر نمی‌کند
آفتاب تنهایی های پر آوازه
جوشش برگ های بی انداره
صدای قدم هایت از آن سوی نیاصرم چو بانگ جرسی بلند فریاد می‌کند:
طلوع نزدیک است
طلوع نزدیک است

دانیال براتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد